اَلسَلامُ عَلَیک یا اَبا عَبدالله الحُسین

پایگاه اطلاع رسانی سرباز گمنام

اَلسَلامُ عَلَیک یا اَبا عَبدالله الحُسین

پایگاه اطلاع رسانی سرباز گمنام

اَلسَلامُ عَلَیک یا اَبا عَبدالله الحُسین
عربستانی‌ها علاوه بر اینکه عراق را از دست دادند، سوریه را نیز از دست دادند. عربستانی‌ها مدعی شدند که شعیان به سوریه آمدند و مانع فروپاشی این حکومت شدند و نظام سوریه تظاهرات کنندگان و مخالفان نظام را با اسلحه و با حمایت ایرانی که ادعای حمایت از مستضعفین را می‌کند، سرکوب کردند. یعنی آنها به بحران سوریه بعد مذهبی دادند. بحران سوریه از این لحاظ برای ایران خیلی هزینه داشت که ایران به طایفه‌گرایی متهم شد.

گروه بین الملل – رجانیوز: دکتر مسعود اسداللهی کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و استاد دانشگاه، سال‌هاست وقت خود را به پژوهش و تحقیق درباره تحولات منطقه و بخصوص لبنان، فلسطین و سرزمین‎های اشغالی اختصاص داده است. وی که به تازگی پس از چند سال زندگی در لبنان به کشور بازگشته، به واسطه حضور چند ساله در این کشور مهم عربی، با تسلطی کامل به اوضاع و احوال منطقه پر آشوب و بحرانی غرب آسیا، تحلیل‎های قابل توجهی را درباره در چنته دارد. او چند سال پیش نیز کتاب «از مقاومت تا پیروزی» را درباره زمینه‌ها، مقدمات و تاریخچه تشکیل حزب‌الله لبنان به رشته تحریر درآورد که با ترجمه به زبان عربی مورد توجه پژوهشگران و علاقه‌مندان به مسائل منطقه در داخل و خارج کشور قرار گرفت. دکتر اسداللهی از آن دست کارشناسان مبرز حوزه غرب آسیاست که دقیق، جامع و البته صریح درباره پدیده‌های منطقه سخن می‌گوید. این رزمنده لشکر پر افتخار علی ابن ابی‌طالب(ع) در دوران دفاع مقدس چندی پیش پس از بازگشت به کشور، با تواضع و بدون تکلف، چند ساعتی به سؤالات‌مان درخصوص اوضاع منطقه غرب آسیا بویژه محور مقاومت، رشد گروهک‌های تکفیری- سلفی در چند سال گذشته، شکست‌های پی در پی متحدان امریکا و غرب در منطقه و غیره پاسخ گفت.

 

آنچه در ادامه می خوانید متن  این گفتگوی دکتر اسداللهی با نشریه رمز عبور است:

 

اثرگذاری کشورهای غربی بویژه امریکا الان آشفته و بحرانی است. از طرفی در مقابل نیز فضای دلداد‌گان به محور مقاومت، فضای نگران کننده‌ای است. همان طور که رهبر معظم انقلاب اسلامی اخیراً در بیانات خود فرمودند«خبرهایی دارم که درصددند جنگ‌های نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند» و در همین راستا سید حسن نصرالله، دبیرکل مجاهد حزب‌الله لبنان نیز در سخنرانی اخیر خود گفت که اگر لازم باشد، در مقابل تکفیری‌ها اعلام بسیج عمومی می‌کنیم. با توجه به این اظهارات و شرایط، ارزیابی و تحلیل شما از وضعیت کلی کشورهای منطقه غرب آسیا بویژه محور مقاومت چیست؟


باید نقطه عطف تحولات منطقه غرب آسیا را از زمان سقوط صدام در نظر بگیریم. سقوط صدام تحولی عظیم در جهان عرب و به تبع آن افراط‌گرایان اهل سنت ایجاد کرد. از آنجایی که در ایران صدام را به عنوان یک آدم دیکتاتور، جنایتکار و ستمگر می‌شناسیم، سقوط او را یک امر مثبت تلقی می‌کنیم؛ حتی اگر سقوط وی از سوی امریکایی‌ها هم صورت گرفته باشد. اما برخی نگاه‌ها در جهان عرب که بیشتر نگاه‌های افراط‌گرایانه دارند، به صدام با وجود حمله به کویت، منفی نیست.


نقطه آغاز تحولات امروز در عراق به سال ۲۰۰۳ برمی‌گردد یعنی فروردین ۱۳۸۳ که صدام سقوط کرد. سقوط صدام، فقط سقوط نظام بعثی نبود. این سقوط از دید جریان‌های افراطی اهل سنت یک تحول تاریخی عظیم است. از دیدگاه آنان، عراق که سمبل قدرت حزب بعث بوده و در طول تاریخ یعنی از زمان خلفای عباسی به بعد این کشور در دست اهل سنت بود اما امروز حاکمیت آن در دست شیعیان قرار گرفته است.


برای برخی کشورهای عربی و البته افراطیون سنی مهم نیست که صدام خوب یا بد بود. از نظر آنها این تحول (قدرت‌یابی شیعیان در عراق) یک تحول بسیار فاجعه‌بار برای آنان است بنابراین تلاش می‌کنند تا وضعیت را به صورت سابق برگردانند. یعنی قدرت را از دست شیعیان بگیرند و بار دیگر به دست جریان افراطی همچون حزب بعث یا تکفیری‌ها بدهند. بغداد در حافظه تاریخی جریان‌های افراطی اهل سنت پایتخت‌ هارون‌الرشید است که به آن «بغداد الرشید» می‌گویند، پس سقوط بغداد، سقوط این جریان است و قادر به تحمل آن نیستند. از این رو برای آنها فرقی نمی‌کند که نوری المالکی رئیس جمهوری باشد یا حیدر العبادی.


در رابطه با ایران هم جریان‌های افراطی جهان عرب و اهل سنت عین همین نظر را دارند یعنی برای آنها فرقی نمی‌کند که در ایران چه کسی رئیس جمهوری است. آنها نمی‌خواهند ایران در عراق نفوذ داشته باشد و این دو کشور با هم روابط گسترده و حسنه‌ای داشته باشند. تحولات اخیر در منطقه سرآغاز عمق یافتن شکاف بین ایران و دیدگاه‌های افراط‌گرایانه در جهان عرب است. این شکاف در طول تاریخ وجود داشته است. از دید افراطیون ما به عنوان ایرانی دو مشکل اساسی با آنها داریم؛ یکی تفاوت مذهبی و دیگری تفاوت قومیتی است. بر اساس دیدگاه‌های این طیف، ایران شیعه هست ولی جهان عرب به زعم آنها سنی است. مشکل دوم از دیدگاه اینها این است که ایرانی‌ها فارس هستند ولی آنها عرب هستند.


عربستان نیز بر اساس همین دیدگاه‌ها که بیان شد تا به امروز هیچ رابطه‌ای با عراق بعد از صدام برقرار نکرده است. در زمان نوری المالکی که هیچ اقدامی از سوی این کشور صورت نگرفت ولی در زمان حیدر العبادی قول داده‌اند که سفارت خود را در این کشور راه‌اندازی کنند.


عربستان تمام توان استراتژیک خود را بر این اصل پایه‌گذاری کرده که دولت عراق را به زمین بزند که تاکنون به این هدف دست نیافته چرا که از یک طرف دولت العبادی بر اساس انتخابات آزاد سر کار آمده و از سوی دیگر ایران از آن حمایت کرد. بیداری اسلامی چه تأثیری بر تحولات ذکر شده، داشت؟


وقتی موج بیداری اسلامی در کشورهای منطقه شروع شد، تحولات دیگری را به تحولات سابق اضافه کرد. بیداری اسلامی از کشورهایی همچون تونس، مصر، یمن و بحرین شروع شد که حاکمان این کشورها همپیمان امریکا بودند. موج بیداری اسلامی برای عربستان به عنوان کشوری که خود را سردمدار جهان عرب می‌دانست، فاجعه‌ دیگری بود. وقتی عربستان در مصر و بحرین با شکست مواجه شد، سعی کرد این شکست خود را در سوریه جبران کند و به دنبال آن سعی کردند نظام سوریه را سرنگون کنند.


ایران نظام سوریه را به خاطر سیاست‌های خارجی آن تأیید می‌کند. درخصوص سیاست داخلی نظام سوریه رهبر معظم انقلاب اسلامی و سید حسن نصرالله طی پیام‌هایی به بشار اسد، خواستار اعمال اصلاح بودند. البته خود بشار نیز خواستار همین اصلاحات بود.


وقتی بشار اسد در سال ۲۰۰۰ قدرت را به دست گرفت، فضای کشور را در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به مدت ۸ ماه باز گذاشت که از این دوره به «بهار دمشق» یاد می‌شود. اما قدیمی‌های حزب بعث به بشار اسد فشار آوردند که اگر این اصلاحات ادامه یابد، نظام سقوط می‌کند. به نظر من، اگر در آن زمان این افراد اجازه می‌دادند بشار اسد اقدامات اصلاحی را انجام دهد، سوریه به این بحران دچار نمی‌‌شد. البته معارضان سوریه هم در این خصوص اشتباه کردند که فکر می‌کردند با رفتن حافظ اسد، نظام سوریه سقوط خواهد کرد و از خط قرمزها عبور کردند. اگر عقل داشتند در سال ۲۰۰۰ گام به گام با اصلاحات پیش می‌آمدند، آنها زیاده‌روی کردند. از طرف دیگر هم محافظه‌کاران (نسل قدیمی قدرت) ترسیدند و بشار اسد هم مجبور شد بخش سیاسی اصلاحات را تعطیل کند ولی تحولات اجتماعی و اقتصادی را ادامه داد.


تحولاتی که در سوریه شروع شد، خیلی سریع به جنگ تبدیل شد. عربستان در سوریه متوقف نشد. تصور عربستان بر این بود که حسنی مبارکی که ۱۸ روزه سقوط کرده پس بشار در عرض دو هفته سقوط خواهد کرد. چرا که حسنی مبارک مشکل مذهبی نداشت خودش سنی و حکومت‌ا‌ش هم سنی بود. ولی بشار اسد علوی است و ۷۰ درصد مردم سوریه هم سنی هستند. عربستانی‌ها تصور می‌کردند که بشار اسد به راحتی سقوط خواهد کرد و بدین وسیله شکست‌های خود در عراق و بحرین را نیز جبران خواهند کرد.


سوریه حلقه وصل محور مقاومت است پس اگر سوریه سقوط کند، محور مقاومت نیز تضعیف خواهد شد. برخلاف تصور آنها، چنین اتفاقی حادث نشد و نظام سوریه تا به امروز پابرجا است. البته فراز و نشیب‌های زیادی را در طول این مدت طی کرد، حتی در لبه پرتگاه هم قرار گرفت ولی خوشبختانه با تدابیر ایران و مجاهدت‌های حزب‌الله، شیعیان عراقی و افغانستانی و... نظام سوریه از خطر سقوط نجات یافت.


عربستانی‌ها علاوه بر اینکه عراق را از دست دادند، سوریه را نیز از دست دادند. عربستانی‌ها مدعی شدند که شیعیان به سوریه آمدند و مانع فروپاشی این حکومت شدند و نظام سوریه تظاهرات کنندگان و مخالفان نظام را با اسلحه و با حمایت ایرانی که ادعای حمایت از مستضعفین را می‌کند، سرکوب کردند. یعنی آنها به بحران سوریه بعد مذهبی دادند. بحران سوریه از این لحاظ برای ایران خیلی هزینه داشت که ایران به طایفه‌گرایی متهم شد. هرچند ایران توضیح داد که حمایت این کشور از نظام سوریه به خاطر سیاست آن در حمایت از مقاومت است و این اتفاقاتی که در سوریه رخ می‌دهد انقلاب نیست یک توطئه است ولی آنها به وسیله تبلیغات رسانه‌ای قبول نکردند و در نهایت همه این اتفاقات موجب عمیق‌تر شدن برخی شکاف‌های مذهبی شد.


طرحی که غربی‌ها، عربستان، قطر و ترکیه داشتند این بود که نمی‌خواستند مستقیم با ایران وارد جنگ شوند. آنها اعتقاد دارند باید برای مقابله با ایران و همپیمانان منطقه‌ای آن همچون حزب‌الله لبنان، شیعیان عراقی و شیعیان افغانی و غیره، گروه‌هایی درست کنند که به نیابت از این کشورها بجنگند.


در اکثر کشورهای عربی این پتانسیل وجود ندارد که گروه عاقلی مثل حزب‌الله تأسیس شود. نوع تفکر جریان افراطی اهل سنت به‌گونه‌ای است که اگر آنها به سمت انقلابیگری هدایت شوند، تبدیل به تروریست می‌شوند. فقه جریان افراطی اهل سنت با فقه شیعه فرق می‌کند. عقل یکی از منابع فقه شیعه است یعنی عقل در کنار قرآن و سنت قرار دارد. ولی در فقه جریان افراطی اهل سنت عقل، تفکر و استدلال جایی ندارد لذا همین باعث می‌‌شود که فرد خیلی سطحی‌نگر باشد. وقتی در جریان افراط‌گرایانه[به ظاهر] اهل سنت، انقلابیگری رواج داده می‌شود، به صورت طبیعی به جنایتکاری مثل داعش تبدیل می‌شوند. یعنی این جنایت‌هایی که داعش مرتکب می‌شود با توجه به فقه جریان افراطی چیز عجیبی به نظر نمی‌رسد.


زمانی اخضر ابراهیمی وزیر خارجه الجزایر بود. در سال ۱۹۹۲ انتخابات شهرداری در الجزایر برگزار شد که در این انتخابات گروه‌های اسلامگرا برنده شدند. ارتش الجزایر با توجه به اینکه از قدرت‌یابی اسلامگرایان احساس خطر کرد، انتخابات را باطل اعلام کرد. به خاطر باطل اعلام شدن انتخابات، جنگی خونین بین ارتش الجزایر و گروه‌های اسلامگرا آغاز شد. در آن زمان ایران بلافاصله با وجود اینکه الجزایر رابطه‌اش با ایران خوب بود علیه عملکرد دولت الجزایر موضعگیری کرد که این انتخابات آزاد بوده و اسلامگراها پیروز شدند و شما چرا باطل اعلام کردید. رابطه ایران با الجزیره مدتی قطع شد. بعد از مدتی که این روابط بهبود یافت، اخضر ابراهیمی به ایران سفر کرد و در این سفر به نکته خوبی اشاره کرد و گفت که «شما نمی‌دانید از چه کسانی حمایت می‌کنید؛ شما خودتان اسلامگرا هستید و فکر می‌کنید اسلامگرا‌های الجزایری هم مثل شما فکر می‌کنند. آنها با شما تفاوت عمده‌ای دارند. در حوزه‌های شیعه وقتی یک فردی می‌خواهد مرجع تقلید شود، باید حداقل ۴۰ سال درس بخواند. این دوره طولانی باعث می‌شود از لحاظ فکری پخته شود و از نظر شخصیتی هم احساساتی عمل نکند و در صدور فتوای قتل و خونریزی احتیاط کند. در حالی که در اسلامگرایی افراطی قضیه فرق می‌کند. وقتی شخصی یک یا دو کتاب می‌خواند، مفتی می‌شود و اولین فتوای آن هم فتوای قتل است


پس عربستان در عراق و سپس سوریه شکست خورد. بعد آنها در لبنان که دیدند حزب‌الله از جنگ ۳۳ روزه سرافراز بیرون آمد و نه تنها تضعیف نشد، بلکه به بازیگر بزرگ منطقه‌ای تبدیل شد. یعنی آنها جنگی را به راه انداختند که هدف‌شان تضعیف و نابودی حزب‌الله بود. ولی الان حزب‌الله در لبنان به جایی رسیده است که هیچ تصمیم مهمی بدون موافقت حزب‌الله گرفته نمی‌شود. این پیروزی حزب‌الله هم شکست سوم عربستان به حساب می‌آید.


عربستانی‌ها در صحنه فلسطین از هر حربه‌ای برای شکست گروه‌های مقاومت اسلامی استفاده کردند، ولی عملاً جریان مقاومت در جنگ‌های ۸، ۳۳ و ۵۲ روزه مقاومت کردند و پیروز شدند. در واقع این موفقیت‌ها، پیروزی ایران در مقابل عربستان دست‌نشانده امریکا در منطقه بود.


وقتی موج بیداری اسلامی به بحرین رسید، استدلالی را که عربستانی‌ها در سوریه داشتند، در بحرین نیز همان استدلال را به کار می‌بردند. با این تفاوت که در سوریه آنها می‌گفتند که ۷۰ درصد مردم سنی هستند و نظام به آنها ظلم می‌کند، در حالی که برعکس سوریه در بحرین ۷۰ درصد مردم شیعه هستند. «القرضاوی» درخصوص بحران بحرین سخنرانی کرد و مدعی شد که بحران بحرین، انقلاب نیست بلکه یک شورش طایفه‌ای است و آنها می‌خواهند یک حکومت سنی را نابود کنند و به جای آن یک حکومت ولایت فقیه را سر کار بیاورند. در حالی که مردم بحرین در شعارهای خود، سرنگونی حکومت بحرین را نمی‌گفتند بلکه خواستار برگزاری انتخابات آزاد و تعیین نخست وزیر به واسطه رأی مجلس بودند. الان انتخابات در بحرین آزاد که نیست، بلکه در انتخابات این کشور هر هزار رأی یک شیعه، مساوی است با یک رأی سنی!


یکی از مشکلاتی که ایران با برخی از اعضای سیاسی حماس داشت، این بود که آنها می‌گفتند که هیچ نظامی مثل نظام سوریه از ما حمایت نکرد اما ما نمی‌توانیم مقابل خواست برحق مردم سوریه بایستیم. پاسخ به آنها این بود که خب چطور شما در بحرین جلوی خواست مردم می‌ایستید و از پادشاه بحرین حمایت می‌کنید و حرکت مردم را محکوم می‌کنید و اگر واقعاً این منطق شما است و در بحرین هم از مردم حمایت می‌کردید، می‌گفتیم که شما صداقت دارید.


وقتی اوضاع بحرین بحرانی شد، همین بحران برای عربستان ضربه‌ای محکم بود. چون مناطقی از عربستان (القطیف و الاحسا) در همسایگی بحرین شیعه‌نشین هستند که منابع نفتی عربستان نیز در همین مناطق شیعه‌نشین قرار دارد، لذا اگر عربستان این مناطق را از دست بدهد، منابع نفتی خود را از دست داده و منافع سعودی‌ها به خطر می‌افتد.


عربستانی‌ها از چند دهه قبل درصدد رواج فرقه وهابیت در یمن هستند، برهمین اساس اقدام به مسجدسازی و تبلیغ در یمن کردند که تا حدودی موفق هم بودند، ولی هنوز به آن اندازه موفق نشدند که فرقه وهابیت در یمن گسترش پیدا کند. بیشتر مردم یمن زیدی و شافعی هستند که در این میان بخشی از زیدی‌ها، حوثی‌هایی هستند که بر اثر همین تحولات به شیعیان اثنی عشری گرایش پیدا کرده‌اند.


زیدی‌ها از نظر عقیدتی شیعه ولی از نظر فقهی سنی هستند. حوثی‌ها شاید نزدیک ۱۲ درصد از جمعیت «زیدی‌ها» را شکل دهند ولی در فعل و انفعالات به یکی از بازیگران اصلی در صحنه یمن تبدیل شده‌اند و حتی بقیه قبایل یمن نیز با آنها ائتلاف کرده‌اند. این تحول بی‌سابقه است به قول یکی از بزرگان، کاری که حزب‌الله در ۲۰ سال انجام داد، انصارالله در ۲۰ روز انجام دادند.


اساساً چه شد که بحران یمن به اینجا رسید؛ خواست مردم و گروه‌های نظیر انصارالله چه بود و چرا عبدالله صالح که دشمن حوثی‌هاست در کنار آنها قرارگرفت؟ لطفاً در این باره توضیح دهید؟


علت شروع جنگ در یمن این بود که منصور‌ هادی طرحی مبنی بر تقسیم‌بندی جدید استان‌ها را طراحی کرد که در این طرح منطقه صعده، محل سکونت حوثی‌ها ایزوله و راه دریایی آنها قطع می‌شد و در گوشه‌ای آنها را گیر می‌انداخت که به دنبال این اتفاق، اعتراض‌ها شروع شد و حوثی‌ها این طرح را علیه خود دانستند. بلافاصله قبایل زیدی که دل خوشی از عربستانی‌ها نداشتند، هم‌پیمان حوثی‌ها شدند. البته رهبری هوشمندانه عبدالملک الحوثی هم واقعاً تأثیر داشت. در این میان علی عبدالله صالح که دشمن تاریخی حوثی‌هاست و ۶ بار هم با حوثی‌ها وارد جنگ شده است، ولی در این تحولات به خاطر اینکه عربستان و قطر وی را بر زمین زده بودند، در کنار حوثی‌ها قرار گرفت و از آنجایی که ارتش یمن را علی عبدالله صالح پایه‌گذاری کرده است، لذا قسمت عمده ارتش یمن به علی عبدالله صالح وفادار هستند. تعدادی از فرماندهان ارتش یمن که زیدی بودند، بلافاصله با حوثی‌ها همپیمان شدند و ائتلافی قوی و کارآمد تشکیل دادند. در مقابل ائتلاف مردم و گروه‌های یمنی، وهابی‌ها به همراه حزب اصلاح یمن و باقی مانده ارتش یمن که ضد علی عبدالله صالح بودند، خیلی راحت شکست خوردند که چهارمین شکست عربستان در منطقه در یمن رقم خورد. سعودی‌ها در رسانه‌های خود به صراحت می‌گویند که ایران ما را در عراق، سوریه، بحرین، لبنان و یمن که تنگه باب‌المندب را در اختیار دارد، محاصره کرده است.


یمن تنها کشور عربی است که پتانسیل رقابت با عربستان را دارد از همین رو تلاش عربستان از چندین سال پیش بر این است که یمن پیشرفت نکند که وصیت ملک عبدالله به پسرانش نیز این بوده که یمن باید عقب‌مانده بماند. اما سؤال اینجاست که چرا ملک عبدالله این وصیت را کرده بود؟ چون یمن از لحاظ مساحت کشور بزرگی است، بعد جمعیت این کشور قابل رقابت با جمعیت عربستان است. علاوه بر آنها، منابع نفتی زیاد و ساحلی گسترده دارد که هم به دریای عرب و هم به دریای سرخ و تنگه باب‌المندب که موقعیت بسیار مهم و ژئوپلیتیکی دارد، مشرف است.


عربستان سه استان اسماعیلیه و زیدی‌نشین شمال یمن را از این کشور گرفته است. چون مذهب مردمان این مناطق اسماعیلیه است، آنها با زیدی‌ خیلی بیشتر از وهابی‌ها قرابت دارند. عربستان در این مناطق با مشکلات عدیده‌ای مواجه است. لذا اگر یمن دولت قدرتمندی باشد، برای عربستان مشکلات فراوانی را به وجود می‌آورد. وقتی یمن در نظام دوقطبی به دو قسمت تقسیم شد، عربستان خیلی خوشحال بود که این تقسیم‌بندی باعث می‌شد که توان یمن نصف شود. پس از فروپاشی نظام دوقطبی، یمن جنوبی و شمالی برخلاف میل و تلاش‌های عربستان، متحد شد و این اتحاد کابوسی برای عربستان شد. عربستان از آن زمان تلاش می‌کرد که این کشور را به نابودی بکشاند. با توجه به اینکه علی عبدالله صالح روی کار بود، زمینه برای این فروپاشی مهیا بود. ولی علی عبدالله صالح برای اینکه عربستان با یمن کاری نداشته باشد، سه استان یمن را به آنها بخشید.


با توجه به مسائلی که مطرح کردیم، اگر این وضعیت کلی را در نظر بگیریم عربستان چطور می‌خواهد این وضعیت را تحمل کند. این وضعیت برای عربستان قابل تحمل نیست. بخصوص اینکه عربستان از سیاست‌های اوباما ناراضی است. البته عرب‌ها از جورج بوش هم ناراضی بودند و می‌گفتند که جورج بوش دو بار به خاورمیانه حمله کرد که در یکی از این حملات طالبان را از بین برد و در دومی صدام را نابود کرد که به دنبال این اقدام، افغانستان و عراق رایگان تقدیم ایران شد.


بخوبی به نقش عربستان در بحران‌های منطقه و نیز شکست‌های پی در پی سعودی‌ها از محور مقاومت و ایران اشاره کردید؛ در اینجا مایلیم درباره اسلام اخوانی و نقش ترک‌ها در مناقشات منطقه نیز صحبت کنید؟


اوباما به جهان اسلام اعلام کرد که در نظر دارد الگوی یک اسلامی که از نظر غرب مورد تأیید است، به جهان معرفی کند. از همین رو در اولین سخنرانی خود در این منطقه غرب آسیا که در ترکیه انجام شد، خطاب به جهان اسلام گفت که اگر شما الگوی اسلامی می‌خواهید، اردوغان و کشورش یک الگوی مورد تأیید غربی‌ها هستند از این رو باید از اردوغان و کشورش الگو بگیرید که هم اخوانی و اسلامگرا هستند و هم با رژیم صهیونیستی رابطه دارند. این اسلام، اسلام خوبی است. اگر شما می‌خواهید اسلامی باشید، نباید مثل ایران باشید.


در جهان اسلام اساساً سه نوع اسلام وجود دارد؛ اسلام ایرانی، اسلام عربستانی و اسلام ترکی. اوباما که درصدد معرفی اسلام ترکی به عنوان اسلام الگو بود، بعد از مدتی متوجه شد که الگوی اسلام ترکی برای عرب‌ها جذابیت ندارد. چراکه تاریخ طولانی امپراتوری عثمانی و ظلم‌هایی که ترک‌ها به اعراب کرده بودند، باعث ایجاد یک حافظه تاریخی در اعراب نسبت به ترک‌ها شده بود. اعراب از دوران امپراتوری عثمانی به عنوان دوران استعمار ترکی یاد می‌کنند. اسلامگراهای سنتی یعنی اخوانی‌ها از اسلام ترکی خوش‌شان می‌آید ولی لائیک‌های عرب بشدت ضد ترک هستند.


اوباما یک سال پس از معرفی اسلام ترکی به عنوان اسلام الگو در سفری به مصر در دانشگاه قاهره تلویحاً الگوی اسلام اخوانی (اخوان‌المسلمین) را به عنوان الگوی اسلامی معرفی کرد. به این دلیل که اسلام اخوانی هم عربی بود و هم اینکه اخوانی‌ها در همه کشورهای عربی شعبه داشتند و این برای اعراب جذاب بود.


به همین دلیل بود که وقتی موج بیداری اسلامی شروع شد، امریکایی‌ها بشدت از اخوانی‌ها حمایت کردند. در واقع آنها به ارتش مصر گفتند به مبارک بگویید که تاریخ مصرف‌اش تمام شده است و باید برود. مبارک قصد ترک قدرت را نداشت ولی شورای نظامی تشکیل جلسه داد و به مبارک گفت که ما نمی‌خواهیم جلوی ملت بایستیم چون ارتش مصر هیچ موقع ملت مصر را سرکوب نکرده است. لذا بیانیه‌ای خوانده شد و مبارک بعد از ۱۸ روز مقاومت، از قدرت برکنار شد.


اما پیروزی اخوانی‌ها در مصر و افتادن قدرت به دست اخوانی‌ها برای عربستان قابل تحمل نبود. عربستانی‌ها در طول تاریخ با اخوانی‌ها خوب نبودند. چون دارای دو الگوی اسلامی متفاوت هستند. اختلاف این دو الگوی اسلامی ریشه تاریخی دارد چون زمانی که جمال عبدالناصر اخوانی‌ها را از مصر اخراج کرد، آنها به عربستان پناه بردند و اکثراً به عنوان معلم در سیستم آموزش و پرورش مشغول به کار شدند. بر همین اساس عربستانی‌ها مدعی هستند که کتاب‌های دینی آنها را اخوانی‌ها تدوین کرده‌اند و در این کتاب‌ها علیه آل سعود حرف زده شده است.


بنابراین، این شرایط برای عربستان قابل تحمل نبود. از یک طرف به خاطر تحولات سوریه و عراق با ایران مشکل داشت و از طرف دیگر از تحولات مصر، تونس و لیبی به خاطر اینکه به نفع اخوانی‌ها بود، راضی نبود. لذا شکافی بین عربستان و امارات از یک طرف و ترکیه و قطر از طرف دیگر ایجاد شد. امریکا هم دچار مشکل شده بود چون می‌خواست محوری را شکل بدهد که با هم سازگار نمی‌شد. در بحث اخوان‌المسلمین اختلاف نظر داشتند ولی در سوریه با هم متحد بودند. در بحث سقوط نظام بشار اسد، ترکیه و قطر ائتلاف ملی را درست کردند که شاکله آن اخوانی‌های سوریه بودند ولی عربستانی‌ها آن را نمی‌پذیرفتند و به همین خاطر عربستانی‌ها هم سلفی‌ها را سامان دادند.


به دنبال پیروزی اخوانی‌ها در انتخابات مغرب، روی کار آمدن اخوانی‌ها در لیبی، پیروزی حزب النهضه در تونس و به دست گرفتن قدرت در مصر توسط مرسی و حتی سقوط علی عبدالله صالح در یمن که به دنبال آن حزب اصلاح نقش مؤثری در قدرت داشت، هلال اخوانی شکل گرفت که آن را موج اخوانی نامگذاری کردند. اشتباه خالد مشعل و برخی در حماس اینجا بود. در حالی که ایران به حماس به عنوان یک همپیمان استراتژیک نگاه می‌کرد ولی حماس به ایران نگاه تاکتیکی داشت.


ایران در جریان تحولات اخیر متوجه شد که اخوانی‌ها دروغ می‌گویند یعنی در دیدار با ایران در حرف یک چیزی می‌گویند ولی در عمل کار دیگری را انجام می‌دهند. وقتی ایران به این عملکردشان اعتراض می‌کرد، می‌گفتند این «تقیه سیاسی» ما است. ما به آنها می‌گفتیم که تقیه در شیعه به این معنا است که مثلاً وقتی یک فرد شیعه می‌خواهد در بین اهل سنت نماز بخواند، به خاطر حفظ جان خود باید مثل اهل سنت نماز بخواند. چون اگر به طریقه اهل سنت نماز نخواند جانش در خطر است، لذا فقه تشیع اجازه داده است به خاطر حفظ جان به شیوه اهل سنت نماز خوانده شود. عمل و رفتار شما تقیه نیست بلکه نفاق است. به نظر من سلفی‌ها خوارج زمان هستند و اخوانی‌ها منافقین زمانه هستند.


دید ایرانی‌ها نسبت به اخوانی‌ها، همان نگرشی است که زمان «حسن البنا» به آنها داشته‌اند. یعنی آنها را ضد اسرائیلی و ضد امریکایی می‌دانند در حالی که اخوان‌المسلمین نسبت به زمان «حسن البنا» خیلی فرق کرده و الان در درون اخوان یک جریان سلفی است.


پس از فتنه سوریه و اشتباهات برخی از مسئولان حماس در قبال این کشور و با وجود اینکه سایر گروه‌های جهادی در فلسطین مواضع به مراتب بهتر به حماس در این گونه رویدادها دارند، آیا باز هم باید با حماس کار کرد و به آنها اعتماد داشت؟


ما نباید حماس را از دست بدهیم. ولی باید ماهیت و واقعیت حماس را بشناسیم. ۱۰ سال پیش یک فلسطینی به من گفت خالد مشعل و اطرافیان آن معروف به حماس کویت هستند؛ زمانی که صدام به کویت حمله کرد، آنها در کویت ماندند و بعد از طریق بغداد از کویت خارج شدند. این فلسطینی به من گفت که حماس کویت معروف به سلفی‌گری هستند و معمولاً حماس کسانی را مسئول دفترشان در برخی کشورها قرار می‌دهد که گرایش سلفی داشته باشند که مبادا تغییر مذهب دهند.


بنا بر برخی گفته‌ها که هنوز سندی درباره آن موجود نیست، یکی از مسئولان شاخه سیاسی حماس در جلسه‌ای گفته که همپیمانی ما با ایران یک همپیمانی تاکتیکی بوده است. ما فقط در یک دوره‌ای به ایران نیاز داشتیم و الان که موج اخوانی سر کار آمده، دیگر نیازی به ایران نداریم. قطر و مصر از ما حمایت می‌کنند. پس الان نیازی به ایران نداریم. به نظرم این اشتباه استراتژیک آنها بود.


وقتی خالد مشعل دمشق را از دست داد، مجبور شد به قطر برود و لذا از مرزهای فلسطین دور شد. یعنی دقیقاً همان وضعیتی که برای یاسر عرفات پیش آمد. یاسر عرفات تا سال ۱۹۸۲ در لبنان بود و بعد اسرائیل حمله کرد و لبنان را گرفت و یکی از شرط‌های این رژیم این بود که فلسطینی‌ها از لبنان خارج شوند. لذا یاسر عرفات به تونس رفت و از فلسطین فاصله گرفت. پس خالد مشعل، یاسر عرفات دوم شد. الان خالد مشعل در قطر در یک کاخی در بیابان ساکن است که از فلسطین و لبنان فاصله دارد و به آن اجازه فعالیت سیاسی نمی‌دهند. اسرائیلی‌ها هر وقت خواستند ترورش کنند، به راحتی می‌توانند ترورش کنند. این اشتباه خالد مشعل به خاطر تفکرات اخوانی‌اش است. خالد قبل از اینکه یک مجاهد و رهبر جریان سیاسی باشد، یک اخوانی است.


عملکرد گردان‌های القسام را چگونه ارزیابی می‌کنید؟


فقط شاخه‌ای از حماس که باقی مانده و می‌توان روی آن حساب باز کرد، گردان‌های القسام در داخل است که الان این جناح با خالد مشعل مشکل دارند.


با وجود این چنددستگی در حماس الان رهبران آن چگونه این جنبش را مدیریت می‌کنند؟


یکی از خصوصیات اخوانی‌ها، نظم تشکیلاتی آنهاست که فوق‌العاده قوی است و فرد نمی‌تواند از تصمیمات تشکیلات تخطی کند. مگر اینکه آن فرد بخواهد از تشکیلات خارج شود. یعنی نظم اخوانی‌ها نظمی آهنین است. این اشتباه اتفاق افتاد و در واقع حماسی که روی آن حساب باز شده بود، به سمتی دیگر رفت و البته خودش ضربه خورد.


بخوبی به اشتباهات بخشی از حماس و کل جریان اخوان در موضوع سوریه اشاره کردید حال سؤال اینجاست با این سرمایه‌گذاری که محور غربی- عبری- عربی برای براندازی نظام سوریه کردند و در ادامه بحران‌آفرینی را به عراق کشاندند، چرا تاکنون به اهداف خود نرسیده‌اند؟


قبل از اینکه بحث عراق پیش بیاید، ما مشغول بحران سوریه بودیم. سوریه در یک برهه‌ای خیلی بحرانی شده بود. تروریست‌ها به نزدیکی‌های کاخ بشار اسد آمده و جاده فرودگاه را بسته بودند، در اینجا بود که ایران وارد عمل شد و سوریه را از این بحران نجات داد. البته نه تنها نجات داد بلکه مسیر جنگ در سوریه نیز از آن به بعد عوض شد و پیروزی‌هایی در غوطه شرقی و غربی، حرم حضرت زینب(س)، حلب و القلمون صورت گرفت. با توجه به این شرایط همپیمانان تروریست‌ها متوجه شدند توطئه‌ای که درست کرده بودند نه تنها عمل نکرد، بلکه برعکس جواب داد و باعث شکست آنها در سوریه شد. از این رو بود که غربی‌ها و متحدان‌شان دیدند که نه با این حربه نمی‌توان به ایران و محور مقاومت ضربه زد پس روش جایگزین دیگری را طراحی کردند و آن بحران‌آفرینی در عراق بود.


البته به این نکته نیز باید توجه داشت که نباید به پدیده داعش به عنوان یک پدیده امنیتی نگاه کنیم و فکر کنیم که این پدیده را دستگاه‌های امنیتی غربی ایجاد کرده‌اند. بلکه دستگاه‌های امنیتی از زمینه‌های موجود در جریان افراطی اهل سنت برای رشد داعش بهره‌برداری کردند که خیلی خطرناک‌تر از القاعده و دیگر گروه‌های تروریستی است.


شما در مصاحبه‌ای گفته بودید که حتی یک موضعگیری از بن لادن نیست که علیه شیعه صحبت کرده باشد، در این باره و تشکیل داعش توضیح دهید؟


بله همین طور است. ابومصعب الزرقاوی و افرادی که از منطقه شامات به افغانستان رفتند، آنها خیمه‌ای جدا از ابومصعب الزرقاوی زدند که از همان موقع معلوم بود دیدگاه‌های آنها فرق می‌کند. لذا اسامه بن لادن بعد از اینکه صدام سقوط کرد، ابومصعب الزرقاوی را فرستاد به عراق تا شاخه‌ای از القاعده را آنجا تشکیل دهد. الزرقاوی، «القاعده» را تشکیل داد اما مستقل عمل کرد.


داعش در شهر حاشیه‌ای رقه سوریه شکل گرفت که قدرتش خیلی محدود بود. بنابراین در اوایل نتوانستند تأثیرگذار باشند، بیشتر آنها با «جبهه النصره» درگیر بودند. اما یک‌دفعه مشاهده شد که شهر موصل یکی از مهم‌ترین شهرهای عراق به راحتی تحت تصرف داعش درآمد که بعداً مشخص شد که این اشغال یک توطئه‌ای منطقه‌ای و بین‌المللی بود. امریکایی‌ها، اسرائیلی‌ها، عربستان، امارات، ترکیه، قطر و «بارزانی» در امارات تشکیل جلسه دادند که ما باید شهر موصل را در اختیار داعش قرار دهیم تا اینکه این گروه به محوری علیه نفوذ ایران در عراق و سوریه تبدیل شوند. حتی بارزانی در روزهای نخست اشغال موصل سخنرانی کرده بود و گفته بود که داعش با ما کاری ندارد. هدف داعش از بین بردن شیعه‌ها است. ولی وقتی داعش به اربیل حمله کرد، بارزانی از ایران خواست که به دادش برسد.


سقوط موصل یک توطئه بود، این شهر با جنگ سقوط نکرده بود. یعنی وقتی عربستان در منطقه شکست خورد و دید که توان درگیری مستقیم با ایران را ندارد، لذا درصدد این برآمد که به وسیله داعش، ایران را درگیر بحران جدیدی کند.


بزرگی می‌گفت که نگویید بغداد سقوط می‌کرد، بلکه بغداد سقوط کرده بود همه اهالی آن فرار کرده بودند، حتی نزدیک بود کربلا و نجف هم سقوط کند. تا اینکه ایران در آن شرایط رفت به عراق و مانع از سقوط بغداد شد. البته فتوای آیت‌الله سیستانی نیز در این امر تأثیر بسزایی داشت. این اولین فاز توطئه بود.


داعش به سمت پایین عراق سرازیر شد عربستان و همپیمان‌های آنها که داعش را برای تحقق اهداف خود به عراق انتقال داده بودند، معتقد بودند که چون داعش از حمایت اهل سنت عراق برخوردار است، همه این مناطق را اشغال خواهد کرد و به مناطق شیعه‌نشین نفوذ می‌کند. اما برخلاف پیش‌بینی آنها، در مرحله اول ایران با کمک مستشاری به دولت عراق و مجاهدین شیعی موفق شدند مناطق شیعه‌نشین را تثبیت کنند و یک محور امنیتی که از کربلا شروع می‌شود تا جرف الصخر، بغداد و سامرا امن کردند. در مرحله بعد نیز وقتی تکریت که شهر صدام بود از دست داعش سقوط کرد و به دست دولت عراق افتاد، اوج پیروزی و نفوذ ایران در عراق نمایان شد. از این رو اینها دیدند که با این توطئه هم نتوانستند از نفوذ ایران در عراق بکاهند.


استدلال امریکایی‌ها و برخی از متحدانش این است که ایران را در بحران‌های منطقه‌ای به گونه‌ای وارد کرده‌اند که خارج از توان و تحمل اقتصادی‌اش است. این بحران خیلی به توان‌های اقتصادی و حتی اجتماعی ایران ضربه وارد می‌کند. حالا که ایران خودش را وارد این بحران‌ها کرده است، پس هر روز برای این کشور باید بحران اضافه کنیم. بحران اول سوریه بود بعد عراق و سپس یمن که البته در تمامی این موارد به دلیل خطای محاسباتی شکست خورده‌اند.


با وجود شکست‌های پی در پی امریکایی‌ها و اعراب مرتجع در منطقه غرب آسیا، چرا آنها محور جدیدی را در یمن باز کردند و جنگ یمن را آغاز کردند؟


بازیگر اصلی در تحولات یمن، امریکا است. اما عربستان پیشنهاد حمله به یمن را داد. یعنی حمله به یمن به دستور امریکا نبود، عربستان پیشنهاد داد و امریکا هم چراغ سبز نشان داد، چون شکست و پیروزی عربستان در یمن به نفع امریکا است.


اگر عربستان در یمن پیروز شود، در واقع ایران شکست خورده است و این شکست ایران برای امریکا خیلی خوب است که ایران در تنگه «باب‌المندب» نمی‌تواند حضور داشته باشد. تنگه هرمز که دست ایران است و تنگه باب‌المندب هم دست متحدان ایران در یمن است، پس اگر تنگه باب‌المندب بسته شود، تنگه سوئز نیز خود به خود از حیض انتفاع می‌افتد. اگر عربستان شکست بخورد، امریکایی‌ها به سعودی‌ها می‌گویند که شما بدون ما نمی‌توانید کاری را انجام دهید.


نفع دیگر این شکست یا پیروزی عربستان در این جنگ برای امریکا این است که انبار مهمات عربستان خالی شده است دوباره باید این مهمات پر شود. لذا از این طریق میلیون‌ها دلار از طریق فروش تسلیحات به عربستان به جیب امریکایی‌ها خواهد رفت.


از طرف دیگر نتیجه جنگ عربستان علیه یمن باعث تعمیق فتنه شیعه و سنی می‌شود. حالا چه عربستان شکست بخورد یا پیروز شود.


آقای دکتر! با دیدن تحولات گسترده منطقه و اتفاقاتی که هر روز در این منطقه می‌افتد، این نکته به نظر می‌رسد که رژیم صهیونیستی بهترین استفاده را دارد می‌کند چرا که الان دیگر کمتر از این رژیم سفاک بحثی در رسانه‌های منطقه و افکار عمومی مطرح می‌شود، نظر شما در این باره چیست؟


بله دقیقاً درست است. فلسطینی‌ها می‌گویند که تحولات اخیر منطقه برای ما فلسطینی‌ها فاجعه بود. دیگر کسی از ما صحبت نمی‌کند و ما به فراموشی سپرده شده‌ایم. ۵۲ روز رژیم صهیونیستی ما را بمباران کرد، جهان عرب سکوت کرده بود و حرفی نمی‌زد. حتی اتحادیه عرب برای بررسی این جنگ تشکیل جلسه هم نداد. در حالی که وقتی جنگ عربستان علیه یمن شروع شد، دو روز بعد جلسه‌ای تشکیل شد و علیه یمن بیانیه صادر شد. به هر حال این استراتژی عمیقی است که ایران را در سوریه، عراق، لبنان و یمن درگیر کنند.


درباره حضور داعش در مرزهای شرقی ایران چه نظری دارید؟


آخرین حربه آنها درباره ایران بحث ناامن کردن مرزهای ماست. داعش در افغانستان حضور پیدا کرده است. از طرفی طیفی از طالبان در پاکستان حضور دارند که فرقی با داعش ندارد. پس حضور داعش در افغانستان و طالبان در پاکستان برای ایران خطراتی را دارد.


فرق عراق با افغانستان برای ایران در این است که در عراق ما یک حاشیه امنیتی را در کنار مرزهایمان از جلولاء تا بصره ایجاد کردیم و این شهرها سپر امنیتی ما هستند. ولی آن طرف یعنی در مرز افغانستان و پاکستان این حاشیه امنیتی خیلی وجود ندارد. یعنی اگر داعش در افغانستان حضور قوی پیدا کند، مرزهای ما ناامن می‌شود.


با توجه به بحثی که درباره طالبان و داعش گفتید، سفر اخیر هیأت سیاسی طالبان به ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟


اختلاف دیدگاه شدیدی بین طالبان و داعش به وجود آمده است. داعشی‌ها نسبت به «ملاعمر» رهبر طالبان انتقاد ایدئولوژیکی دارند. داعشی‌ها مدعی هستند که ملاعمر امارت اسلامی در چارچوب افغانستان تشکیل داده در حالی که به ادعای آنها در اسلام اعتقادی به این مرزها وجود ندارد و خلافت اسلامی باید تشکیل شود و خلیفه مسلمین حاکم بر همه مسلمان‌های جهان است. داعش در افغانستان از طالبان عضوگیری می‌کند. لذا اگر این سفر صورت گرفته باشد، به نظر من این سفر نشان دهنده نگرانی طالبان از حضور داعش در افغانستان است که این نگرانی طالبان برای ایران فرصت است.


وضعیت در پاکستان که از دیرباز خاستگاه جریان‌های سلفی و طالبان است، چگونه است؟


نظام پاکستان و ارتش با طالبان این کشور درگیر هستند. این برای ما یک فرصت تلقی می‌شود. درست است که همین ارتش پاکستان طالبان افغانستان را تشکیل داد تا اینکه به افزایش نفوذ پاکستان در افغانستان منجر شود ولی همین گروه به معضلی بزرگ در این کشور تبدیل شده است.


علت اینکه پاکستان به عربستان در حمله به یمن نه گفت، «نوازشریف» نبود، ارتش پاکستان بود که گفت ما خودمان با طالبان و القاعده درگیر هستیم. این درگیری نیز برای ایران یک فرصت است. ما در پاکستان طالبانی نداریم که مقابل داعش بجنگند، بلکه با داعش هم همکاری می‌کند.


یک نکته مهمی که باید به آن اشاره داشت، تقابل شدیدی است که در منطقه به وجود آمده است. بر این اساس امریکایی‌ها می‌گویند که ما ایران را در این بحران‌ها غرق خواهیم کرد. تحریم از یک طرف، بحران از طرف دیگر تا اینکه ایران در پرونده هسته‌ای آن چیزی که مد نظر ماست، امضا کند، یعنی یک ۵۹۸ دیگری را به ما تحمیل کند.


عربستان اهداف خاص خودشان را علیه ایران دارند چون عربستانی‌ها با هرگونه توافقی هسته‌ای با ایران مخالف هستند. همین که پرونده‌ هسته‌ای ایران امضا شد یعنی ایران از این حصار خارج شده است. امریکایی‌ها می‌گویند که ما کاری می‌کنیم که این توافق هسته‌ای عملاً هیچ دستاوردی برای ایران نخواهد داشت.


برگردیم به بحث داعش؛ آیا پدیده داعش امنیتی است یا یک پدیده مذهبی و اجتماعی و راهکارهای مقابله با این پدیده خطرناک چیست؟


تقابل با این گروه فقط امنیتی و نظامی نیست. چون این گروه ریشه در تفکر افراطی اهل سنت دارد. این نکته بدان معناست که مثلاً اگر ابوبکر بغدادی را بکشیم، معلوم نیست که اوضاع بهتر شود یا نه. امکان دارد یکی بعد از او بیاید که به مراتب بدتر باشد. یعنی علاو بر تقابل امنیتی باید شناختی عمیق به تفکرات داعش داشته باشیم.


اگر به بیانیه‌های داعش توجه کنید، می‌بینید از آیات استفاده می‌کنند و به زعم خود استدلال شرعی دارند. مثلاً وقتی گفته می‌شود که چرا شما مرتکب این جنایات می‌شوید، می‌گویند که «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» اینها کافر هستند خدا گفته بر اینها شدید باشید، شدید بودن یعنی سرشان را ببرید. وقتی گفته می‌شود که پس چرا ذبح می‌کنید؟ می‌گویند پیامبر در فلان جنگ گفت که «جئناکم بالذبح.» پیامبر در آن زمان در رجزخوانی می‌گفتند ولی هیچ‌ موقع آن را انجام نمی‌دادند چون جنگ روانی بود. پیامبری که در جنگ‌ها تأکید می‌کردند درختان را هم نکَنید، کودکان و زنان و سالخوردگان و... را نکشید.


تقابل با این گروهای تکفیری باید تقابل همه‌جانبه باشد. یعنی باید در ایران مراکزی برای تکفیرشناسی تأسیس شود. یعنی چطور ممکن است یک زن ۲۶ ساله استرالیایی که مسیحی بوده، مسلمان شده، شوهر و دو بچه خود را رها کرده و به سوریه آمده و به داعش پیوسته است. این چه نوع تفکری است که باعث شده این زن جذب این گروه شود!! یا یکی از بزرگان می‌گفت در داعش سه ماه طول می‌کشد که نوبت به فرد برای انجام عملیات انتحاری برسد.


از سوریه، عراق و یمن گفتیم؛ مایلیم درباره لبنان و درگیری‌های حزب‌الله با داعش در منطقه القلمون و عرسال نیز نکاتی را بیان کنید؟


پیروزی‌های نظام سوریه در یک سال اخیر باعث شد که تروریست‌ها، شهرها را در غرب سوریه یا جنوب غربی از دست بدهند و به یک منطقه کوهستانی در ارتفاعات بین سوریه و لبنان مستقر شوند که البته شهرهای القلمون پارسال آزاد شد. فقط در ارتفاعاتی که پر از تپه و کوه است و خیلی برای جنگ‌های چریکی مطلوب بود، تعدادی از گروه‌های تروریستی در آنجا مستقر شدند. این گروه‌های تروریستی خانواده‌های خود را در شهر عرسال در لبنان که ساکنان آن سنی است، مستقر کرده‌اند. در کنار این شهر اردوگاهی درست شده است که جمعیت آن بیش از جمعیت خود شهر عرسال است. سازمان ملل تحت کمک به آوارگان به این اردوگاه کمک می‌کند که آنها این کمک‌ها را به تروریست‌ها می‌فرستند.


این منطقه به مرکز بمبگذاری ماشین‌ها و عملیات ترور تبدیل شده بود. حزب‌الله یک برنامه عملیاتی طراحی کرده بود که با زمستان خیلی سردی مواجه شد که سید حسن نصرالله به آب شدن برف کوهستان‌ها اشاره کرد و گفت که به محض اینکه هوا خوب شود، به آنجا حمله خواهیم کرد تا اینکه این عملیات را شروع کردند. البته یک جنگ روانی هم به راه انداخته بودند که تعداد گروه‌های تروریست آنقدر زیاد است که اگر حزب‌الله به آنها حمله کند، تعداد زیادی از مجاهدان خود را از دست خواهد داد. بعدها معلوم شد که قسمتی از آن جنگ روانی بود و بخشی هم به اختلافات داخلی بین جبهه النصره و داعش مربوط می‌شود.


همزمان با حمله حزب‌الله به آنجا، داعش هم به آنها حمله کرد. جبهه النصره داعش را متهم کرد که به نفع ایران و حزب‌الله جنگ می‌کند. ولی علت‌اش این بود که داعش می‌خواهد حاکم بشود و دید که حزب‌الله به النصره حمله کرده است از آن طرف هم داعش حمله کرد. چون وقتی داعش به جبهه النصره حمله می‌کند، به این معنی نیست که اگر همه آنها را از بین ببرد، اکثراً اعضای النصره با داعش بیعت می‌کنند.


حزب‌الله پیشروی‌های خوبی تا به امروز در این جبهه دارد. اگر این تروریست‌ها به سمت شمال غربی بروند، به سمت شهر عرسال می‌روند و اگر به سمت شمال شرقی بروند، به شهر یبرود می‌روند. اما با توجه به اینکه خانواده‌های آنها در عرسال هستند آنها بیشتر در این شهر تجمع می‌کنند.


پس اگر به طرف عرسال بروند، حزب‌الله با یک مشکلی مواجه خواهد شد. که در صورت درگیری در این شهر مردم عرسال ممکن است مورد اصابت موشک‌ها قرار بگیرند. لذا چون ارتش لبنان در عرسال مستقر است، می‌خواهند به حالت قیچی‌وار یعنی ارتش از یک طرف و حزب‌الله از طرف دیگر اجازه ندهند این تروریست‌ها به سمت عرسال فرار کنند تا در همان ارتفاعات با آنها بجنگند. ارتش لبنان خیلی خوب از حزب‌الله حمایت می‌کند. به خاطر اینکه بیشتر فرماندهان ارتش مسیحی هستند لذا آنها هم از داعش می‌ترسند که اگر داعش وارد لبنان شود، مسیحی و مسلمان نمی‌شناسد همه را می‌کشد. نکته جالب اینجاست که امریکایی‌ها از ارتش لبنان خواسته‌اند که حزب‌الله را کمک کنند.


امریکایی‌ها وقتی از داعش حمایت می‌کنند که داعش ضد شیعه بجنگد، اما اگر داعش خطری برای جهان عرب باشد، با آن شدیداً برخورد می‌کنند. امریکایی‌ها به راحتی می‌توانند داعش را از بین ببرند، چون ستون نظامی داعش آشکارا در جاده حرکت می‌کنند. امریکایی‌ها فقط افرادی را درون داعش می‌کشند که در حال طراحی عملیات در کشورهای غربی هستند. به عنوان مثال «ماجد الماجد» را امریکایی‌ها پیدا کردند و اطلاعاتش را به ارتش لبنان دادند که ارتش دستگیرش کرد.


امریکایی‌ها خواهان ثبات در لبنان هستند. چون اگر لبنان به هم بریزد، امنیت اسرائیل به خطر می‌افتد چون اوضاع مشوش می‌شود و هر کسی می‌تواند به اسرائیل موشک بزند. به همین خاطر آنها در لبنان علیه گروه‌های تروریستی همکاری می‌کند.


آینده القلمون را چگونه تصور می‌کنید؟


القلمون تابعی از شرایط سوریه و عراق است. خود القلمون را حزب‌الله می‌تواند آزاد کند. اما اگر این وضعیت در سوریه که هر روز یک جایی سقوط می‌کند ادامه پیدا کند، به نظر می‌رسد وضعیت جور دیگری رقم بخورد.


چرا وضعیت سوریه در ماه‌های اخیر اینقدر نگران کننده شده است؟


با حمله به یمن، ترک‌ها هم حمله به ادلب را شروع کردند. حمله به ادلب کاملاً یک طرح ترکی بود. نیروهایی از جبهه النصره و ارتش آزاد که در ترکیه آموزش دیده بودند، همزمان به ادلب و جسر الشغور اعزام شدند و این شهرها را به اشغال خود درآوردند.


از طرفی ارتش سوریه برای جنگیدن، ضعف‌هایی دارد. چون شاکله ارتش سوریه علوی‌ها هستند و آنها ۱۲ درصد جمعیت سوریه را تشکیل می‌دهند که در این بحران تلفات زیادی داده‌اند. کشور را با ۱۲ درصد نمی‌شود سر پا نگه داشت.


سنی‌های سوریه دو دسته هستند؛ دسته اول با داعش و مخالفان هستند، دسته دوم هم نه با نظام هستند نه با داعش. یعنی در واقع دوست ندارند جان خود را برای نظام بدهند. لذا اگر سنی‌ها به جنگ فرستاده شوند یا به داعش می‌پیوندند یا اینکه فرار می‌کنند. بنابراین یک درصد نمی‌شود به آنها اطمینان کرد. البته گروه‌های مجاهد شیعی و لبنانی در سوریه هستند و بسیج مردمی نیز حضور فعالی دارد اما در طرف مقابل مرتباً هزاران نفر به گروه‌های تکفیری اضافه می‌شوند.


از طرفی باید این نکته را یادآور شد که نظام سوریه متأسفانه فرصت را از دست داد. نظام یک سال پیش وضعیت‌اش خیلی خوب بود. روسیه و ایران دیدگاه مشترکی که دارند این است که راه حل بحران سوریه فقط سیاسی است. با راه حل نظامی نمی‌شود با معارضان مبارزه کرد. چون مرزها باز است و ازهر طرف نیرو وارد می‌شود.


دیدگاهی در نظام سوریه هست که هیچ نوع مخالفی را به رسمیت نمی‌شناسد. روسیه مخالفان را به مسکو دعوت کرد و از دولت بشار اسد هم خواست که نماینده خود را به این نشست اعزام کند. دولت سوریه هم به جای اینکه وزیر امور خارجه خود را به مسکو بفرستد، بشار الجعفری نماینده‌اش در سازمان ملل را فرستاد. این نشست عملاً به نتیجه‌ای نرسید. این نشست فرصت خوبی برای بشار اسد بود، چون در آن زمان دولت در موضع قدرت بود ولی الان در موضع ضعف است اگر مذاکره‌ای دوباره صورت گیرد، باید امتیاز بدهد نه امتیاز بگیرد.


آینده سوریه را چگونه می‌بینید؟ اگر فرض محال نظام بشار اسد سقوط کند، چگونه وحوشی مثل داعش، النصره، جیش الاسلام و... می‌توانند یک دولت تشکیل دهند؟


اگر شرایط همان گونه که الان است پیش رود، نگران کننده است. اگر خدای نکرده در سوریه اتفاقی بیفتد، بخشی از دستاوردهای ایران در عراق، سوریه و... از دست خواهد رفت. خود غربی‌ها و امریکایی‌ها معتقد هستند که نباید بشار اسد در این شرایط سقوط کند. چون می‌دانند جایگزینی غیر از داعش وجود ندارد. هدف آنها تضعیف نظام بشار اسد است یعنی می‌خواهند دولت بشار را ضعیف و ضعیف‌تر بکنند تا اینکه بشار آن چیزی را که آنها به دنبالش هستند، امضا کند.


اخیراً سید حسن نصرالله در سخنرانی خود از اتحاد کامل ترکیه، قطر و عربستان درخصوص سوریه و عراق سخن گفته است. بحث سید حسن نصرالله در این باره ناظر به چیست؟


تا زمانی که ملک عبدالله زنده بود، عربستان حاضر نبود تحت هیچ شرایطی با اخوانی‌ها ارتباط برقرار کند. اما وقتی پادشاه عربستان مرد و ملک سلمان روی کار آمد، شرایط برای تقویت خط اخوانی‌ که از سوی امریکا دنبال می‌شد، فراهم شد. امریکایی‌ها به عربستان گفتند که مگر شما نمی‌خواهید با ایران مبارزه کنید؟! پس باید اختلافات را کنار بگذارید. لذا بی‌درنگ عربستانی‌ها بیانیه‌ای صادر کردند که ما با اخوانی‌های کشوری مشکل نداریم، ما با تشکیلات اخوانی که می‌خواهد اسلام اخوانی را در جهان حاکم کند، مشکل داریم. یعنی در واقع راه را برای مذاکره و ائتلاف باز کردند. اختلافاتی که بر سر اسلام اخوانی داشتند به صورت موقت کنار گذاشتند و همه برای مبارزه با ایران، حزب‌الله و شیعیان متحد شدند.


آقای دکتر! برای جمع‌بندی مباحث بفرمایید که به نظر شما برگ برنده در تحولات منطقه در دست ایران است یا عربستان؟


در تمام صحنه‌های منطقه بجز سوریه، ایران دست بالا را دارد یعنی در لبنان و عراق ایران پیروز است. در یمن هدف ایران فقط شکستن محاصره است بزرگ‌ترین معضل در یمن همین محاصره است وگرنه خود یمنی‌ها سلحشور و جنگجو هستند. مشکل اساسی ما سوریه و مرزها است. اگر در سوریه ایران ضربه بخورد، بخشی از دستاوردهایی که در عراق، لبنان و... به دست آورده است، از دست می‌دهد.


سید حسن نصرالله در سخنرانی اخیر خود گفته بود که اگر نیاز باشد، اعلام بسیج عمومی می‌کنیم. ولی در سخنرانی بعدی خود در سالروز عید مقاومت گفت که وضعیت ما در منطقه خیلی خوب است. اگر نیاز باشد اعلام بسیج عمومی می‌کنیم که جوانان شیعه برای جنگ علیه گروه‌های تکفیری متحد شوند. نگرانی سید الان از سوریه است. در لبنان شرایط بهتر است ارتش لبنان و حزب‌الله سیطره اطلاعاتی بر گروه‌های تکفیری دارند. مشکل داخلی لبنان فقط در اردوگاه فلسطینی‌ها بخصوص در اردوگاه «عین الحره» که به بمب ساعتی تبدیل شده است. یعنی هر لحظه ممکن است این اردوگاه به یک معضل امنیتی تبدیل شود. از طرفی اسرائیلی‌ها جنگ روانی به راه انداخته‌اند که به لبنان حمله خواهند کرد. اما به نظر من اسرائیل اصلاً در این شرایط حمله نخواهد کرد، چون بهترین گزینه برای اسرائیل، جنگ شیعه و سنی است.

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی